بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

یک روز تعطیل

  قربون گل پسر خودم بشم دو روز پیش هشتمین دندونشم در اومد الان چهار تا بالا دندون داره چهار تا پایین همه هم مامان جان کاملا" فاصله دار از حالا یه خرج ارتودنسی گذاشتی رو دستمون شوخی کردم مامان جان اما کلی با این فاصله دندونات با نمک شدی از دیروزم دیگه وقتی رو پاهاتی خودت دلت میخواد قدم بر داری راستی تازگیها یه کارهایی میکنی که مامان اصلا" فکرشو نمیکنه مثلا" تختی که تو اتاق خودمون داری یه تشک اضافه روش بود که احساس کردم زیادی بلنده برش داشتم و گذاشتمش پاییین تخت امشب که داشتی شیر میخوردی تا چشمت به تشک افتاد دیدم رفتی و شروع کردی به کشیدن تشک که یعنی مامان این مال منه چرا برش داشتی وای مامان اصلا" فک...
24 خرداد 1391

مسافرت

  سلام عزیز دلم بزار برات بگم که روز به روز شیرینتر و باهوشتر و کنجکاو تر میشی و با کارات کلی مامان و سوپرایز میکنی راستی یادم رفته بود بگم که واکسن یک سالگیت راحترین واکسن و بی آزار ترین بود که از این بابت خیلی خوشحالم و شما حتی بعد از یک هفته هم تب نکردی تو این روزها خودت به راحتی آب میخوری یعنی کافیه مامان لیوان آب بده دستت خودت آب میخوری کاملا" مستقل که این برام خیلی قشنگه کافیه در مقابل کار خاصی که انجام میدی اعتراض کنیم اول اینکه با زبون خودت از خودت دفاع میکنی و همون کار و با خنده تکرار میکنی یعنی برام لذت بخشه وبه کارت ادامه میدی مخصوصا" در مقابل بابا بهمن کاملا" و معمولا" بدون تکیه گاه یا کمک روی پ...
19 خرداد 1391

تاتی تاتی تاتی

بله عزیز دلم مثل اینکه بالاخره دلت خواست و  میخوای راه بری  فدای پسر یکسالم بشم که تا یک ساله نشد راه نرفت درست روز ٢٩/٢/٩١ صبح روز جشن تولدت کاملا" روی پاهای خودت ایستادی اونم به مدت طولانی دو هفته ای میشد که یکی دو بار خیلی کوتاه روی پاهای خودت ایستادی اما روز ٢٩ خیلی راحت تازه خودت اصرار میکردی برای اینکه مادر جون بذار خودت بدون کمک سر پا باشی وای لحظه ای که مامان دید شما تنهایی وایسادی اینقدر جیغ زد و قربونت رفت که شما هم از خوشحالی من همش میخندیدی و بیشتر سر پا میموندی تا مامان تشویقت کنه و شما هم از تعریف و تشویق مامان لذت میبردی تا اینکه ٥/٣/٩١ چند قدم اومدی به سمت مام...
10 خرداد 1391
1